تلاش 40 زن براي نجات درياچه اروميه تلاش 40 زن براي نجات درياچه اروميه
تاریخ انتشار: 94.08.09 18:24
ايران. 40 زن از اهالي دو روستاي «قره قزلو» و «چپقلو» با همکاري طرح بينالمللي
تالابها و با انتخاب معيشت جايگزين، به احياي «درياچه اروميه» و تالاب «قره قشلاق»
کمک ميکنند.
به گزارش روزنامه ايران، 20 زن روستاي «قرهقزلو» حتي از کاشت «گوجه» و «هندوانه»
توسط مردانشان به دليل «پر آب بر بودن» جلوگيري کردند. به جاي آن با سرمايه اندک
خود کارگاه خياطي راه انداختند تا با کسب درآمد از دوخت ودوزي که آب نميخواهد هم
کمک خرج خانواده باشند و هم با ذخيره آب، به احياي درياچه اروميه و تالاب قره قشلاق
کمک کنند.
آنها 5 ميليون تومان سرمايه مشترک را در يک صندوق ريختند. 170 مانتو دوختند اما فقط
دو ميليون تومان فروش داشتند. با وجود اين در گفتوگو با روزنامه ايران ميگويند
که شک ندارند در سالهاي آتي يک کارگاه بزرگ مانتو و لباسهاي فرم خواهند داشت.
همين ريسکپذيري، تفاوت آنها با زنان روستاي «چپقلو» است که منتظرند تا وام
قرضالحسنه وعده داده شده توسط فرمانداري به آنها برسد و با اجاره يک مکان کار
خياطي را شروع کنند.
«وليالله فرجاللهي» فرماندار بناب در گفتوگو با خبرنگار ما تأکيد ميکند به محض
رسيدن پول، پرداخت وام زنان اين دو روستا در اولويت است! البته زمان دادن وامها
مشخص نيست. فعالان حوزه محيط زيست هم اعتقاد دارند خيرين با کمکهاي خود و خريد چرخ
خياطي براي آنها ميتوانند تا حدودي گره آنها را بازکنند.
براي کاشت گوجه صحرا نرفتيم
زنان روستاي قره قزلو عزم خود را جزم کردهاند تا زرينه رود را نجات بدهند، خيال
قره قشلاق را راحت کنند و مرهمي بر زخمهاي درياچه اروميه بگذارند. «برادري» خود را
هم اثبات کردهاند، آنقدر که امسال پا را در يک کفش کردند و با مردانشان براي کاشت
هندوانه و گوجه به صحرا نرفتند: «وقتي ما نرفتيم مردهامون هم نرفتند ديگه.» آنها
حالا ديگر از حال و روز درياچه خبر دارند. بابت سرنوشتي که در کمين زرينه رود نشسته
دلنگرانند. از زخم ريزگردهاي نمکي که مثل خوره به جان کشاورزي و باغداري منطقه
افتاده، دلشوره گرفتهاند. البته خورهاي که به جان درياچه اروميه افتاده، هنوز آن
زخم کاري را به سرسبزي روستاي «قره قزلو» نزده، برعکس روستاي «چپقلو» که زمينهاي
زراعي را بيبار کرده؛ زمينهايي بيزايش.
زنان قره قزلو «زرينه رود» را بيشتر دوست دارند حتي از پولي که از کشت و برداشت
گوجه و هندوانه به دست ميآورند براي همين هم اسم گروهشان را گذاشتهاند «زرينه».
البته پول آنچناني هم از کشت و برداشت گوجه و هندوانه به آنها نميرسد. اين مسأله
را «لطفي» مدير اداره محيط زيست بناب به خبرنگار ما ميگويد. صيفيجات دو سوي
جادهاي را که ما را به روستاي چپقلو ميبرد نشان ميدهد و ميگويد:
«گوجه را از کشاورز کيلويي 200 تا 300 تومان ميخرند و به
کردستان عراق صادر ميکنند.»
همهچيز به جيب دلالان ميرود و «آب مجازي» هم به عراق صادر ميشود. هر کيلو گوجه
300 ليتر آب ميبرد و هر کيلو هندوانه 500 ليتر. اين همان آب مجازي است که «مهدي
مجتهدي» عضو ديگر انجمن زيست محيطي «دامون» هم آن را يادآوري ميکند که تاکنون در
محاسبات کمتر ديده شده است!
به سود و زيانش فکر نميکنيم
«قره قزلو» روستاي کوچکي است؛ خانههايش ايستاده و نيم ايستاده. البته مسکن و
شهرسازي برخي از خانهها را کوبيده و ساختمانهاي بيقواره سيماني به جاي آنها
ساخته که هيچ شباهتي با معماري بومي روستا ندارد. کارگاه خياطي روستا، خانه کوچکي
است که براي روحاني دِه ساختهاند و در ماههاي محرم و رمضان در آن ساکن ميشود.
شوق و ذوق زنان براي نشان دادن دست دوختههايشان، فضاي کارگاه کوچک را پر از همهمه
کرده است. به صحرا که نرفتند، گوجه و هندوانه که نکاشتند، درآمدشان کم شد. وقتي از
آنها ميپرسم کم شدن درآمد خانه به دعواي زن و شوهري منجر نشده؟ پاسخها آنقدر زياد
است که ميان صداها گم ميشوند.
يکي ميگويد: «بايد در نجات درياچه مشارکت داشته باشيم. زن و مرد ندارد.» ديگري
ميگويد: «يک سال تحمل کرديم. يک سال ديگر هم تحمل ميکنيم.» زن جوان ديگري هم جواب
ميدهد: «شوهرم ميگويد کم کم مانتوها را ميفروشيد و پولش را درميآوريد.» آنها
البته سرمايه کمي دارند. با کمک طرح تالاب يک چرخ سردوز و يک اتو تهيه کردهاند.
اما چرخهاي خياطيشان قديمي است. همين مسأله هم در نتيجه کار تأثير دارد. کاش کسي
پيدا ميشد چند چرخ نو به آنها ميداد! اين مسأله را يکي از اعضاي انجمن دامون
ميگويد.
اين کارگاه نتيجه آموزشها و فرهنگسازيهاي طرح تالاب براي نجات تالاب قره قشلاق
است. قره قشلاق يکي از تالابهاي اقماري درياچه اروميه است. «زهرا امجديان» عضو
انجمن «دامون» که به کمک دو تن از همکارانش «تسهيلگري» طرح بينالمللي تالاب براي
آموزش جوامع محلي را برعهده دارند ميکوشند تا راهي براي کاهش مصرف آب کشاورزي و
تأمين حقابه «قره قشلاق» پيدا کنند.
امجديان ميگويد: «در اين طرح به دنبال الگوي معيشتي براي سه روستاي قره قزلو،
چپقلو و مجيدآباد بوديم که به طور ذاتي آب خواه يا آب بر نباشد. اين طرح يک سال طول
ميکشد که شش ماه آن گذشته است.» مشکلات روستاي مجيدآباد آنقدر زياد بود که به گفته
امجديان اصلاً وارد آن نشدند: «طرح يک سال بيشتر عمر ندارد و اين مدت کفاف به نتيجه
رسيدن طرح در اين روستا را نميدهد.»
آنها دو روستاي چپقلو و قره قزلو را در دستور کار خود قرار دادند. برنامه با يک سري
سؤال آغاز ميشود که پاسخ آنها قرار است به نجات محيط زيست حوزه درياچه اروميه منجر
شود. اينکه چه معيشتي بايد جايگزين کشاورزي پرآب بر شود و چه محصولاتي بايد جاي کشت
گوجه، هندوانه، هويج، پياز و... را بگيرد؟ بازار فروش آنها کجاست؟ نياز منطقه چيست؟
به گفته «احمدي» کارشناس تالابها، برنامهها در اين سه روستا اگر به موفقيت برسد
به الگويي در ستاد احياي درياچه اروميه براي روستاهاي ديگر تبديل خواهد شد.
با مردان و زنان روستا جلسه ميگذارند: «فهرستي تهيه شد از 15 تا 20 شغلي که
روستاييان ميگفتند ميتوانند انجام بدهند. مثلاً پرورش ماکيان يا نجاري از سوي
مردان پيشنهاد داده ميشود.» اعضاي انجمن با همکاري کارشناسان طرح تالابها،
شغلهاي پيشنهادي را از فيلترهاي مدنظر ميگذرانند: «پيشنهادها را يک ارزيابي
اقتصادي، اجتماعي و زيست محيطي کرديم. ميخواستيم ببينيم که اين مشاغل چه تأثيرات
زيست محيطي منفي يا مثبتي دارند. چه تأثيرات اقتصادي به وجود ميآورند؟ تأثيرات
اجتماعي آنها چيست؟ بعد از اين ارزيابيها و رد شدن از فيلتر يک سري از مشاغل باقي
ماندند.»
در زمينه ايجاد شغل براي مردان روستا خيلي پيش نميروند: «بر سر راه شغلهايي که
مردان پيشنهاد دادند، موانعي است. مثلاً آنها به دنبال پرورش قارچ هستند يا نجاري و
قاليبافي. بويژه در يکي از اين روستاها آقايان خيلي علاقهمند به قاليبافي بودند.»
او درباره موانع و چرايي به سرانجام نرسيدن اين مشاغل از جمله پرورش قارچ ميگويد:
«مردان اين روستا الان يا دارند سر زمين خود کار ميکنند - محصول پر آب بر را کاشت
و برداشت ميکنند که درآمد خوبي دارند - يا کارگري ميکنند و از درآمدشان راضي
هستند. اما در پرورش قارچ، در اندازه و اشلي که ما ميخواهيم و کار خردي محسوب
ميشود چنين درآمدي به دست نميآيد. يا ميزان وامي که ميتوانيم به آنها بدهيم خيلي
کم است.» البته او اميدوار است به لطف فرماندار بناب و همچنين رئيس اداره محيط
زيست، منابع مالي بيشتري به اين طرح اختصاص داده شود.
امجديان وجود «بازار» براي محصولات را هم يکي ديگر از فيلترها براي شروع کار
ميداند: «اگر پرورش قارچ راه بيفتد بالاخره يک بازار ميخواهد يا حتي نجاري و
قاليبافي.» او خيلي به قاليبافي اميدوار نيست: «مافياي پيچيدهاي دارد.» البته
امجديان و دوستانش با کمک فرماندار و رئيس حفاظت محيط زيست به دنبال يافتن بازار
قارچ هستند: «وقتي خيال ما از بازار کار و سرمايه راحت شد آن وقت کار را کليد
ميزنيم.» اما وضعيت خانمها در اين طرح بهتر است: «زنها معمولاً در خانه کار
ميکنند حتي کارهاي کشاورزي و دامداري را. اما پولي براي اين کارها به آنها پرداخت
نميشود.» همين جا نقطه قوت آنها ميشود: «اين مسأله شايد اينجا به کمک ما آمد.
خانمها خودشان علاقه زيادي نشان دادند که يک کار حتي با درآمد خيلي کم داشته
باشند. با خانمها خيلي راحتتر توانستيم به نتيجه برسيم.»
زنان دو روستا در شش ماه گذشته ياد گرفتند که چطور گروه تشکيل بدهند. چگونه صندوق
داشته باشند. چه شغلي انتخاب کنند و چگونه با هم هماهنگي و همکاري داشته باشند. در
نهايت 40 نفر از زنان در هر دو روستا به اين جمعبندي ميرسند که کار خياطي را
انتخاب کنند.
البته زنان روستا روي صنايع دستي (عروسکسازي) و رشته آشي هم انگشت ميگذارند اما
به سرانجام نميرسد: «فروش صنايع دستي بويژه عروسک خيلي بازار نداشت اما ميتوانست
براي آنها يک «هويت» باشد.» رشته آشي هم به سرانجام نميرسد: «خانمها در روستاي
قرهقزلو خيلي مشتاق بودند. دنبالش هم رفتيم. اتفاقاً بازار خوبي هم داشت اما
نميتوانستيم مجوز بگيريم.» چرا؟ چون روستا هنوز طرح هادي ندارد. جادهاش آسفالته
نيست: «يعني آن شرايطي که يک کارگاه توليد «رشته آش» بايد داشته باشد تا بتواند
مجوز بهداشت را بگيرد، در اين روستا مهيا نبود.»
آقاي فرماندار
پيدا کردن بازار براي خياطي راحتتر بود. پاي فرماندار بناب که به ميان کشيده
ميشود؛ بازار خياطان روستاي «قره قزلو» تا حدودي تثبيت ميشود. چون مشاهدات
خبرنگار روزنامه ايران در چند سال گذشته از استانهاي آذربايجان شرقي و غربي نشان
از فاصله ذهني بسياري از تصميم گيران محلي و استاني از وضعيت واقعي درياچه اروميه و
تأثير آن روي جوامع محلي که تمام دو استان را شامل ميشود، دارد. «وليالله
فرجاللهي» در نامهاي به آموزش و پرورش، مراکز درماني شهر بناب و... ميخواهد که
لباس فرم خود را از زنان روستاي قره قزلو بگيرند. بازار تا حدودي جان ميگيرد. در
روستاي قره قزلو چون همه، همديگر را ميشناسند قول ميدهند که مانتوي دختران مدرسه
زير چرخ زنان خياط روستا کوک بخورد. اما از بيمارستانها هنوز خبري نيست. بناب کباب
معروفي هم دارد.
همانطور که فرماندار يادآور ميشود کباب اين شهر سالجاري در فهرست ملي به ثبت
رسيده و ميتواند مسير «گردشگران غذا» را در اين شهر که به «شهر دوچرخهها» معروف
است، باز کند. شهري مسطح که جان ميدهد براي دوچرخه سواري، البته نه براي زنان. به
قول آقاي فرماندار «هنوز براي آنها زود است.»
مسئولان طرح با کارخانههاي اطراف هم وارد گفتوگو شدهاند که دوخت لباس
کارگرانشان را به زنان اين دو روستا بدهند. لباس فرم کباب پزهاي معروف 22 واحد بناب
هم ميتواند يکي ديگر از گزينهها باشد که البته خبرنگار روزنامه ايران يادآوري
ميکند و برق نگاه فرماندار نشان ميدهد که دارد روي آن فکر ميکند. زهرا امجديان
هم ميگويد: «يک سفارش 170 تايي از مدارس براي زنان روستا قره قزلو گرفتيم.» زنان
روستا همانطور که او ميگويد «ريسک کردند» و بدون اينکه منتظر سه ميليون وامي
باشند که طرح به هر يک از آنها قول داده و آقاي فرماندار ريشش را گرو گذاشته، پول
روي هم گذاشتند و پارچه آن را خريدند.
ميگويند: «واقعا به تالاب علاقه داريم.» تالاب قره قشلاق را ميگويند. بيشتر از
آن، خاطر «زرينه رود» را ميخواهند. البته ميدانند که جانشان بسته به احياي درياچه
است. اما بيتوقع از دولتيها هم نيستند؛ توقعهايي بجا: «به کمک مالي و وام نياز
داريم. بيمه براي ما خيلي مهم است. برق هم نداريم.» البته جا هم ندارند. الان
خانهاي که براي روحاني روستا ساخته شده را «کارگاه» کردهاند که خيلي کوچک است.
همه به زور ميتواند دور هم جمع شوند و در آن کار کنند. ميخواهند برق کارگاه را
قطع کنند. اين قسمت ماجرا را هم با خندههايريزي تعريف ميکنند: «برق را غير
قانوني کشيديم چون براي چرخ خياطي و سردوزي لازم داشتيم!» آموزشهايي هم که به آنها
داده شده کمتر از آموزشهايي است که به زنان روستاي «چپقلو» دادهاند. هرچند
مانتوهاي دوخت آنها کاملاً قابل دفاع است: «اما خب کار روستاي چپقلو که سه ماه مربي
داشتهاند، با کار ما فرق دارد.»
زهرا امجديان ميگويد: «روستاي چپقلو چون نزديک به «بناب» بود، مربي از فني حرفهاي
به روستا آمد و آموزش داد اما مسافت دور روستاي قره قزلو اجازه حضور مربي را نداد!»
همچنين او ميگويد: «با توجه به عوض شدن فرماندار و گفتوگو با معلمها بدون شک در
سال تحصيلي ۹۵-۹۴ مدارس بيشتري مشتري لباسهاي آنان ميشود.» يک دختر جوان هم
ميگويد: «ما امروز به سود و زيان فکر نميکنيم اما ميخواهيم مطمئن شويم که از کار
ما حمايت ميشود و در ادامه رها نميشويم.» يکي هم ميگويد: «ميدانيم که روستاي
ما اگر آب نداشته باشد ميميريم»!
اعلام افزايش شوري زمين آب چاههاي کشاورزي از سوي «وليالله فرجاللهي» فرماندار
بناب را بايد يک اتفاق خيلي خوب دانست. هرچند دير، چون هنوز بسياري از مسئولان
استاني آن خبر تلخ نشنيدهاند و همچنان اين استان را پرآبترين استان کشور بعد از
خوزستان ذکر ميکنند. به گفته فرجاللهي خشک شدن درياچه اروميه و کاهش سطح آب، هم
باعث کاهش سطح آب چاههاي بناب شده و هم بيشتر چاهها را شور کرده است. به گفته او
EC آب تا پنج، شش سال قبل سه هزار بود الان به 20 هزار رسيده تا آبهاي چاه کشاورزي
کاملاً غير قابل شرب شود: «براي کشاورزي هم زياد به درد نميخورد.» اما اين پايان
تلخ ماجرا نيست. زماني که گرد و خاک همراه با نمک از طرف درياچه به سمت بناب ميآيد
هم باغها را از نفس مياندازد و هم شهروندان را: «کيفيت محصولات کشاورزي هم مثل
گذشته نيست.» او يک خبر بد هم دارد. به گفته کارشناسان خشم طبيعت تا 600 کيلومتر
مربع درياچه اروميه را زخم زده است: «سال گذشته دو سه طوفان داشتيم که فکر ميکنم
تا شهرهاي هشترود و مراغه هم رسيد.» او يک هشدار هم ميدهد: «اگر درياچه احيا نشود
بعيد ميدانم شهرهاي آذربايجان شرقي و غربي قابل سکونت باشد.» او آبياري قطرهاي و
تحت فشار را يکي از روشهاي بهينهسازي مصرف آب ميداند و از تصويب اعتبار براي
1247 هکتار زمين کشاورزي در عرض شش ماه خبر ميدهد. 20 هزار هکتار از وسعت بناب را
باغها تشکيل ميدهد و مزارع: «در اين طرح، مزارع کشاورزي با اعتباري بيش از 20
ميليارد تومان در اولويت هستند.» اين به معناي خوب بودن حال باغها نيست! همچنين به
گفته فرماندار در ابتداي برنامه قرار ميشود 85 درصد از اين اعتبار را دولت پرداخت
کند و 15 درصد از پول را هم کشاورزان پرداخت کنند. اما به گفته فرج اللهي در
تازهترين تصميم، قرار شده هر کشاورزي که در مصرف آب صرفهجويي کند و مازاد آب
کشاورزي به سمت درياچه اروميه هدايت شود از پرداخت اين 15 درصد معاف شود و ستاد
احياي درياچه آن را بپردازد.
او تشکيل کميته فرهنگي احياي درياچه اروميه در بناب را راهکار ديگري براي احياي اين
درياچه ميداند. قره قشلاق در مرز سه شهر بناب، مياندوآب و مکان قرار دارد. فرج
اللهي رئيس اين کميته است، او ميگويد: «در شش ماهه گذشته 25 برنامه فرهنگي براي
آگاهسازي کشاورزان و روستاييان اجرا شد تا همه بدانند که احيا نکردن درياچه اروميه
چه آثار زيانباري روي زندگي آنها خواهد داشت.»
به گفته فرجاللهي براي اجراي برنامههاي فرهنگي با دو سازمان مردم نهاد قرارداد
بسته شده است. تغيير الگوي کشت در بناب هم گام ديگري است که احتمال احياي درياچه
اروميه را بالا ميبرد. براساس آمارهاي فرماندار در بناب هر سال 1600 هکتار پياز
کاشته ميشود که براي هر کيلو 500 ليتر آب نياز است: «از سال گذشته محصولات جايگزين
مثل کلزا، دانههاي روغني، زعفران و کشت درختان پسته به کشاورزان اعلام شد.»
او در پاسخ به اين پرسش که فرمانداري چه حمايتي از کشاورزان ميکند هم ميگويد:
«حمايت فرمانداري شامل تأمين نهالها و نهاده هاست. در تلاش هستيم وام کم بهره،
بويژه براي کشت زعفران در اختيار کشاورزان قرار دهيم.» فرماندار بناب همچنين
ميگويد: «از سال گذشته توسعه کشاورزي در بناب را به طور کامل ممنوع کرديم.» اين
ممنوعيت هم شامل مزارع کشاورزي ميشود وهم باغها.
او البته شهر بناب را يک شهر صنعتي ميداند که رتبه خوبي هم در صادرات «کشمش»،
«خشکبار» و «لوازم خانگي» دارد: «بنابراين تلاش ميکنيم کشاورزان را به سمت صنايع
تبديلي بياوريم، ما حدود ۳۳ واحد فرآوري کشمش داريم.» اين البته به معناي توسعه
باغها نيست بلکه به گفته او ميتوان کشمش را از شهرهاي ديگر وارد کرد: «ميزان
انگور بناب با توجه به کمبود آب دارد کم ميشود. ميتوان بقيه نياز را از اروميه،
خراسان رضوي و شهرهاي اطراف تهران مثل «تاکستان» و «شهريار» تأمين کرد.»
معماي چپقلو
در روستاي چپقلو ميکارند اما هيچ درو ميکنند. چاهها شور شده و زمينها شوره زار.
هيچ درو ميکنند اما وضع زندگي آنها بهتر از روستاي قرهقزلو است که هنوز سبز است و
زرينه رود زير پايش درجريان است هرچند کم عمق. چپقلو سه هزار نفر جمعيت دارد؛ يعني
بيشتر از روستاهاي اطراف. چهرههايشان نشان از وضعيت بهتر اقتصادي نسبت به ساير
روستاها دارد. چطور؟ هرچند زنان اين روستا خيلي علاقهاي به ورود به اين بحث
ندارند اما گره کار را يکي از جوانان روستا باز ميکند. قاچاق پارچه! نصف پارچه
کشور را از کردستان عراق ميآورند و در بازارهاي مختلف ميفروشند. پول خوبي هم
دارد: «اصلا اگر قاچاق پارچه نباشد، چطور زندگي را بگذرانيم.»
يک تفاوت ديگر هم با روستاي قرهقزلو دارند؛ 20 زن چپقلويي هم پاي کار ايستادهاند.
نزديکي آنها به بناب باعث شده تا مربي فني حرفهاي کار را تميزتر به آنها ياد بدهد
اما مردانشان همپايشان نيستند، لااقل به اندازه مردان قره قزلو. چرخ خياطي در خانه
دارند اما مثل روستاي قره قزلو وسط نميگذارند تا همه استفاده کنند. يک بياعتمادي
در ميان رفتارها و حرفها موج ميزند. حرفهاي رئيس بسيج روستا که ساختمان بسيج را
در اختيار آنها قرار داده تا خياطي ياد بگيرند، ميتواند پاسخي براي چرايي اين
بياعتمادي باشد: «10 سال پيش از جايي آمدند و بخشي از زمينهاي مرغوب روستا را
تصرف کردند. گفتند ميخواهند «شهرک صنعتي» بسازند. براي خيليها پروندهسازي
کردند.»
يکي از زنان روستا هم ميگويد: «براي پيرمرد 80 ساله پروندهسازي کردند. پيرمردي که
نميتوانست راه برود چهار سال در زندان ماند.» يکي ديگر از زنان هم با لبخند
ميگويد: «وکيل گرفتيم و آنها را شکست داديم.» اما اعتقاد دارند شکافي بين مردم و
مسئولان به وجود آمده که تا امروز هم پر نشده است. آن اتفاق تلخ، امروز باعث
بياعتمادي به طرحهايي شده که يک سويش به سازمانها و نهادهاي مختلف برميگردد.
اما دورتر از چپقلو - که ترديد دارند دست طرح تالابها را براي نجات درياچه اروميه
و کشاورزي منطقه و زندگي انساني بفشارند - روستاي قره قزلو قرار دارد که بسيار به
طرح اميدوار است. ميخواهند به هر قيمتي که شده تالاب قره قشلاق را نجات بدهند.
وقتي آنها را با رودخانه زرينهرود - که تلمبهها چون مارهاي هفتسر، آب آن را
ميبلعند تا درست در زماني که درياچه دارد از تشنگي ميميرد، همچنان کشاورزي غرقابي
رونق داشته باشد - تنها ميگذاريم، يک سؤال آرامش آنها را به هم ميزند، ما خياطي
ميکنيم اما اگر مردان ما کشاورزي را کنار بگذارند، چه کار بايد بکنند؟! شغل آنها
چه ميشود؟
www.akharinkhabar.com.Pages.News.aspx?id=2215190
منبع خبر |